- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سخن ز غیر مپرسید بینوایی را که کرده ورد زبان حرف آشنایی را
2 حدیث هجر به گوش دلم چنان تلخ است که حرف موج بگویند ناخدایی را
3 دماغ غنچه معطر شد از نسیم سحر کشیده شانه مگر زلف مشکسایی را؟
4 ز رشک هر مژه در چشم من شود خاری به کوی دوست چو بینم برهنه پایی را
5 چراغ حسن تو را روشنی نگردد کم اگر بهشت کنی کلبه گدایی را
6 چو سوی دیر روی، سبحه را بنه قدسی مبر به مجلس دردیکشان ریایی را