1 نوبهارا جان مایی جانها را تازه کن باغها را بشکفان و کشتها را تازه کن
2 گل جمال افروختهست و مرغ قول آموختهست بی صبا جنبش ندارند هین صبا را تازه کن
3 سرو سوسن را همیگوید زبان را برگشا سنبله با لاله می گوید وفا را تازه کن
4 شد چناران دف زنان و شد صنوبر کف زنان فاخته نعره زنان کوکو عطا را تازه کن
5 از گل سوری قیام و از بنفشه بین رکوع برگ رز اندر سجود آمد صلا را تازه کن
6 جمله گلها صلح جو و خار بدخو جنگ جو خیز ای وامق تو باری عهد عذرا تازه کن
7 رعد گوید ابر آمد مشکها بر خاک ریخت ای گلستان رو بشو و دست و پا را تازه کن
8 نرگس آمد سوی بلبل خفته چشمک می زند کاندرآ اندر نوا عشق و هوا را تازه کن
9 بلبل این بشنید از او و با گل صدبرگ گفت گر سماعت میل شد این بینوا را تازه کن
10 سبزپوشان خضرکسوه همیگویند رو چون شکوفه سر سر اولیا را تازه کن
11 وان سه برگ و آن سمن وان یاسمین گویند نی در خموشی کیمیا بین کیمیا را تازه کن