- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نه تو گفتی که به جای آرم و گفتم که نیاری عهد و پیمان و وفاداری و دلبندی و یاری
2 زخم شمشیر اجل به که سر نیش فراقت کشتن اولیتر از آن کهم به جراحت بگذاری
3 تن آسوده چه داند که دل خسته چه باشد من گرفتار کمندم تو چه دانی که سواری
4 کس چنین روی ندارد تو مگر حور بهشتی وز کس این بوی نیاید مگر آهوی تتاری
5 عرقت بر ورق روی نگارین به چه ماند همچو بر خرمن گل قطره باران بهاری
6 طوطیان دیدم و خوشتر ز حدیثت نشنیدم شکر است آن نه دهان و لب و دندان که تو داری
7 ای خردمند که گفتی نکنم چشم به خوبان به چه کار آیدت آن دل که به جانان نسپاری
8 آرزو میکندم با تو شبی بودن و روزی یا شبی روز کنی چون من و روزی به شب آری
9 هم اگر عمر بود دامن کامی به کف آید که گل از خار همیآید و صبح از شب تاری
10 سعدی آن طبع ندارد که ز خوی تو برنجد خوش بود هر چه تو گویی و شکر هر چه تو باری