-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نه ز می هرجا تنکظرفی که برد از پا فتاد آنکه لاف پهلوانی زد هم از صهبا فتاد
2 گردباد از سیر صحرا پای در دامن کشید نوبت هاموننوردی تا با شک ما فتاد
3 گریه نبود دیدهام گر دجلهافشانی کند کآب در چشمم ز دود آتش سودا فتاد
4 تا دم آخر بود سر در هوا مانند شمع دیده هرکس که بر آن قامت زیبا فتاد
5 میدهد ز آشفتگی درس سیهروزی ز ما زلف او با این پریشانی چه خوش انشا فتاد
6 عندلیب آن گلستانم که بندد باغبان دیده را هر گه نقاب از چهره گلها فتاد
7 هرکه در راه طلب خو کرد با آوارگی گر به سان شمع یک جا شد مقیم از پا فتاد
8 از کمال اتحاد حسن و عشق آخر کلیم هر گره کز زلف او وا شد به کار ما فتاد