- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کس ندیدهست به شیرینی و لطف و نازش کس نبیند که نخواهد که ببیند بازش
2 مطرب ما را دردیست که خوش مینالد مرغ عاشق طرب انگیز بود آوازش
3 بارها در دلم آمد که بپوشم غم عشق آبگینه نتواند که بپوشد رازش
4 مرغ پرنده اگر در قفسی پیر شود همچنان طبع فرامش نکند پروازش
5 تا چه کردیم دگرباره که شیرین لب دوست به سخن باز نمیباشد و چشم از نازش
6 من دعا گویم اگر تو همه دشنام دهی بنده خدمت بکند ور نکنند اعزازش
7 غرق دریای غمت را رمقی بیش نماند آخر اکنون که بکشتی به کنار اندازش
8 خون سعدی کم از آن است که دست آلایی ملخ آن قدر ندارد که بگیرد بازش