-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کس نمی گیرد دگر در رهن صهبا پیرهن از تو چاک ایدست بیتابی و از ما پیرهن
2 بیتو ضعفم قوتی دارد که مانند حباب باز می افتم اگر بردارم از جا پیرهن
3 شب قبای صبر دلها چاک شد چون آمدی همچو شمع خلوت فانوس یکتا پیرهن
4 از زکوة سنبلستان تار زلفی ده بباد پاره زین امید می سازند گلها پیرهن
5 در میان گر پا نیارد گرم خوئیهای داغ با همه نسبت نمی چسبد بر اعضا پیرهن
6 نیست تار و پود راحت در لباس روزگار یک بیک را آزمودیم از کفن تا پیرهن
7 سخت جانی بسکه از پهلوی ما اندوخته کار جوشن می کند بر پیکر ما پیرهن
8 خرقه عریانی از دست تو چون پوشیده ام قامتم هرگز نخواهد راست شد با پیرهن
9 جامه پوشاندن یتیمان را مسلمانی بود دختر رز را بپوشانم ز مینا پیرهن
10 گاه عریان از جنون چون شمع می گردد کلیم گاه چون فانوس می آید سراپا پیرهن