- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کس ندانم که در این شهر گرفتار تو نیست هیچ بازار چنین گرم که بازار تو نیست
2 سرو زیبا و به زیبایی بالای تو نه شهد شیرین و به شیرینی گفتار تو نیست
3 خود که باشد که تو را بیند و عاشق نشود مگرش هیچ نباشد که خریدار تو نیست
4 کس ندیدست تو را یک نظر اندر همه عمر که همه عمر دعاگوی و هوادار تو نیست
5 آدمی نیست مگر کالبدی بیجانست آن که گوید که مرا میل به دیدار تو نیست
6 ای که شمشیر جفا بر سر ما آختهای صلح کردیم که ما را سر پیکار تو نیست
7 جور تلخست ولیکن چه کنم گر نبرم چون گریز از لب شیرین شکربار تو نیست
8 من سری دارم و در پای تو خواهم بازید خجل از ننگ بضاعت که سزاوار تو نیست
9 به جمال تو که دیدار ز من بازمگیر که مرا طاقت نادیدن دیدار تو نیست
10 سعدیا گر نتوانی که کم خود گیری سر خود گیر که صاحب نظری کار تو نیست