کس نگذشت در دلم تا تو به از سعدی شیرازی غزل 606

سعدی شیرازی

آثار سعدی شیرازی

سعدی شیرازی

کس نگذشت در دلم تا تو به خاطر منی

1 کس نگذشت در دلم تا تو به خاطر منی یک نفس از درون من خیمه به در نمی‌زنی

2 مهرگیاه عهد من تازه‌تر است هر زمان ور تو درخت دوستی از بن و بیخ برکنی

3 کس نستاندم به هیچ ار تو برانی از درم مقبل هر دو عالمم گر تو قبول می‌کنی

4 چون تو بدیع صورتی بی سبب کدورتی عهد وفای دوستان حیف بود که بشکنی

5 صبر به طاقت آمد از بار کشیدن غمت چند مقاومت کند حبه و سنگ صد منی

6 از همه کس رمیده‌ام با تو درآرمیده‌ام جمع نمی‌شود دگر هر چه تو می‌پراکنی

7 ای دل اگر فراق او و آتش اشتیاق او در تو اثر نمی‌کند تو نه دلی که آهنی

8 هم به در تو آمدم از تو که خصم و حاکمی چاره پای بستگان نیست به جز فروتنی

9 سعدی اگر جزع کنی ور نکنی چه فایده سخت کمان چه غم خورد گر تو ضعیف جوشنی

عکس نوشته
کامنت
comment