- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کسی کو غم عشق جانان نداشت چو زنده نفس می زد و جان نداشت
2 گدای توام ای توانگر بحسن چنین مملکت هیچ سلطان نداشت
3 تویی آن شفایی که بیمار دل بجز درد تو هیچ بیمار نداشت
4 دلی را که اندوه تو جمع کرد غم هر دو کونش پریشان نداشت
5 از آن مشتغل شد بشیرین خود که خسرو چو تو شکرستان نداشت
6 بملک ارسکندر بود مفلس است که همچون خضر آب حیوان نداشت
7 بخارست جانی که عاشق نشد دخانست ابری که باران نداشت
8 غم عشق خور سیف اگر زنده ای هر آنکس که این غم نخورد آن نداشت
9 مرو بی محبت که مفتی عشق چنین مؤمنی را مسلمان نداشت