کس نزد هرگز در غمخانهٔ اهل از وحشی بافقی غزل 21

وحشی بافقی

آثار وحشی بافقی

وحشی بافقی

کس نزد هرگز در غمخانهٔ اهل وفا

1 کس نزد هرگز در غمخانهٔ اهل وفا گر بدو گویند بر در ، کیست گوید آشنا

2 چیست باز این زود رفتن یا چنین دیر آمدن بعد عمری کامدی بنشین زمانی پیش ما

3 چون نمی‌آید به ساحل غرقهٔ دریای عشق می‌زند بیهوده از بهر چه چندین دست و پا

4 گفته‌ای هر جا که می‌بینم فلان را می‌کشم خوش نویدی داده‌ای اما نمی‌آری بجا

5 چهره خاک آلود وحشی می‌رسد چون گرد باد از کجا می‌آید این دیوانهٔ سر در هوا

عکس نوشته
کامنت
comment