کسی خود جان نبرد از شیوهٔ از وحشی بافقی غزل 33

وحشی بافقی

آثار وحشی بافقی

وحشی بافقی

کسی خود جان نبرد از شیوهٔ چشم فسون سازت

1 کسی خود جان نبرد از شیوهٔ چشم فسون سازت دگر قصد که داری ای جهانی کشتهٔ نازت

2 نمی‌دانم که باز ای ابر رحمت بر که می‌باری که بینم در کمینگاه نظر سد ناوک اندازت

3 همای دولتی تا سایه بر بام که اندازی خوشا بخت بلندی را که سوی اوست پروازت

4 چه گفتم ، اله ، اله آنچنان سرکش نیفتادی که آساید کسی در سایهٔ سرو سرافرازت

5 من آن روز آستان بوسیدم و بار سفر بستم که سر درخانهٔ جان کرد عشق خانه پردازت

6 ز وحشی فاش شد رازی که حسنت داشت پنهانی بکش او را که اشک و آه او کردند غمازت

عکس نوشته
کامنت
comment