کسی کز رشک من محروم از آن از وحشی بافقی غزل 181

وحشی بافقی

آثار وحشی بافقی

وحشی بافقی

کسی کز رشک من محروم از آن پیمان شکن گرید

1 کسی کز رشک من محروم از آن پیمان شکن گرید اگر در بزم او بیند مرا، بر حال من گرید

2 به بزم عیش بی دردان به جانم ، کو غم آبادی که سوزد یک طرف مجنون و یک سو کوهکن گرید

3 چه می‌پرسی حدیث درد پروردی که احوالش کسی هرگز نفهمد بسکه هنگام سخن گرید

4 نشینم من هم از اندوه و، دور از کوی او گریم غریب و دردمندی هر کجا دور از وطن گرید

5 برو ای پند گو بگذار وحشی را که این مسکین دمی بنشیند و بر روزگار خویشتن گرید

عکس نوشته
کامنت
comment