به غیر از می کسی از عهدهٔ غم برنمی‌آید از کلیم غزل 244

به غیر از می کسی از عهدهٔ غم برنمی‌آید

1 به غیر از می کسی از عهدهٔ غم برنمی‌آید زمان غصه بی‌ایام مستی سر نمی‌آید

2 تغافل بر شراب از توبه هرکس زد پشیمان شد به استغنا کسی با دختر رز بر نمی‌آید

3 زمین دل اگر از آب حیوان پرورش یابد گیاه عیش از آنجا بی‌نم می برنمی‌آید

4 مگر در سینه پردرد مهمانست پیکانش که امشب پاره‌های دل به چشم تر نمی‌آید

5 منم آن بی‌کس و بی‌آشنای کنج تنهایی که غیر از پرتو مهر از درم کس در نمی‌آید

6 فریب مهربانی می‌خورد از دشمنان لیکن حدیث دوستیش از دوستان باور نمی‌آید

7 کلیم ارنه به یاد نرگس مستانه‌اش نو شد شراب از سرگرانی جانب ساغر نمی‌آید

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر