-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نو نیاز خواهشم، لیک از حجابم ساختند سربسر مهرم، ز نور آفتابم ساختند
2 روز و شب بر خویش میپیچم ز حیرت شعلهوار زلف معشوقم مگر، کز اضطرابم ساختند؟
3 {بیاض} حیرتی دارم که چون مست شرابم ساختند
4 صورتش را از ازل در چشم من دادند جا بینیاز از ناز گلبرگ نقابم ساختند
5 چون دل عاشق نمیگیرم دمی یک جا قرار زانکه همچون شعله، محض اضطرابم ساختند
6 داشتم یک دل، ز من بردند و دیگر ساختند گلرخان شرمنده خویش از جوابم ساختند
7 دیده کی بر هم نهم چون چشم روزن تا به روز؟ تا خیال غمزه را آشوب خوابم ساختند
8 چون نیابم گوهر معنی به صورت، کز ازل غوطهزن در بحر دقت چون حبابم ساختند