-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 رنگینتر از رخ تو گل در چمن نباشد چون عارض تو ماهی در انجمن نباشد
2 پوشیده هر کسی را پیراهنیست، لیکن آب حیات کس را در پیرهن نباشد
3 فرهادوار بیتو جان میکنم، نگارا فرهاد نیست عیبی،گر کوهکن نباشد
4 چون وقت بوسه دادن گویی که: بیدهانم دشنام نیز دادن بر بیدهن نباشد
5 زر خواستی و جان هم، زر کمترست، لیکن در جان که میفرستم باری سخن نباشد
6 چون وصل جویم از تو، گویی: نبینی، آری دیدار خوب رویان بی لا و لن نباشد
7 چون استوار باشم در عهد و وعدهٔ تو؟ کین بیخلاف نبود و آن بیشکن نباشد
8 امشب چو پیش دیده خون ریختی دلم را گر زانکه باز گوید فردا، ز من نباشد
9 جانا، کجا نشیند بیصحبت تو یک دم؟ روزی که اوحدی را تشویش تن نباشد