نه از عارست گر آن مه نیارد از فضولی بغدادی غزل 35

فضولی بغدادی

آثار فضولی بغدادی

فضولی بغدادی

نه از عارست گر آن مه نیارد بر زبان ما را

1 نه از عارست گر آن مه نیارد بر زبان ما را چه گوید چون بپرسد نیست چون نام و نشان ما را

2 فلک چنگیست خم ما ناتوان‌ها تارهای او رضای دوست مضرابی که دارد در فغان ما را

3 با فغان ظاهرم وز ضعف پنهان وه که سودایت به بی نام و نشانی کرد رسوای جهان ما را

4 چه می پرسی ز احوال درون در آتش عشقت سیه ماریست مغز سوخته در استخوان ما را

5 طبیبا در علاج درد دل ماهر شدی اما چه حاصل زانکه گشتی از خطا در امتحان ما را

6 ز خاک آستانش روی ما مشکل که برگردد اگر مانند اختر سر رسد بر آسمان ما را

7 فضولی هست نقد جان و تن نذر بتان ما را که گرداند خدا شرمنده روی بتان ما را

عکس نوشته
کامنت
comment