جان هیچ و جسد هیچ و نفس هیچ از بیدل دهلوی غزل 893

بیدل دهلوی

آثار بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

جان هیچ و جسد هیچ و نفس هیچ و بقا هیچ

1 جان هیچ و جسد هیچ و نفس هیچ و بقا هیچ ای هستی تو ننگ عدم تا به کجا هیچ

2 دیدی عدم هستی و چیدی الم دهر با این همه عبرت ندمید از تو حیا هیچ

3 مستقبل اوهام چه مقدار جنون داشت رفتیم و نکردیم نگاهی به قفا هیچ

4 آیینهٔ امکان هوس‌آباد خیال ست تمثال جنون‌گر نکند زنگ و صفا هیچ

5 زنهار حذر کن ز فسونکاری اقبال جز بستن دستت نگشاید ز حنا هیچ

6 خلقی‌ست نمودار درین عرصهٔ موهوم مردی و زنی باخته چون خواجه‌سرا هیچ

7 بر زلهٔ این مایده هرچند تنیدیم جز حرص نچیدیم چو کشکول‌ گدا هیچ

8 تا چند کند چارهٔ عریانی ما را گردون که ندارد به جز این کهنه ردا هیچ

9 منزل عدم و جاده نفس ما همه رهرو رنج عبثی می‌کشد این قافله با هیچ

10 بیدل اگر این است سر و برگ کمالت تحقیق معانی غلط و فکر رسا هیچ

عکس نوشته
کامنت
comment