- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نه خیال غنچه بندم نه به گل کنم نظاره که مرا دلی فگار و جگریست پاره پاره
2 من و آفتاب رویت که به خلوت سعادت شرفیست عالمی را ز طلوع آن ستاره
3 بخدا که در دل من رقم دویی نگنجد تو بیا که من ز غیرت کنم از میان کناره
4 بجراحت دل من که نمک زدی حذر کن که مباد ز آتش آن بگلت رسد شراره
5 تو بگشت باغ و گلها بکرشمه ی تو حیران چه رود بجان مردم که برون روی سواره
6 نکشم سر از جفایت اگرم بتیغ پرسی ز تو هر چه بر من آید بکشم هزار باره
7 چکنم اگر نسازم بجفای خار هجران چو ز آب دیده ی من ندمد گلی چه چاره
8 همه برگ نا امیدی ز بهار عمر چیدم که بکام من نگردد فلک ستیزه کاره
9 ز فسانهٔ فغانی دل کوه رخنه گردد نفس نیازمندان گذرد ز سنگ خاره