- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نه من تنها گرفتارم به دام زلف زیبایی که هر کس با دلارامی سری دارند و سودایی
2 قرین یار زیبا را چه پروای چمن باشد هزاران سرو بستانی فدای سروبالایی
3 مرا نسبت به شیدایی کند ماه پری پیکر تو دل با خویشتن داری چه دانی حال شیدایی
4 همیدانم که فریادم به گوشش میرسد لیکن ملولی را چه غم دارد ز حال ناشکیبایی
5 عجب دارند یارانم که دستش را همیبوسم ندیدستند مسکینان سری افتاده در پایی
6 اگر فرهاد را حاصل نشد پیوند با شیرین نه آخر جان شیرینش برآمد در تمنایی
7 خرد با عشق میکوشد که وی را در کمند آرد ولیکن بر نمیآید ضعیفی با توانایی
8 مرا وقتی ز نزدیکان ملامت سخت میآمد نترسم دیگر از باران که افتادم به دریایی
9 تو خواهی خشم بر ما گیر و خواهی چشم بر ما کن که ما را با کسی دیگر نماندهست از تو پروایی
10 نپندارم که سعدی را بیازاری و بگذاری که بعد از سایه لطفت ندارد در جهان جایی
11 من آن خاک وفادارم که از من بوی مهر آید و گر بادم برد چون شعر هر جزوی به اقصایی