-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نه من مقید آن سرو گلعذارم و بس هوای او همه دارند من ندارم و بس
2 اگر چه ماه و شان زیر چرخ بسیارند میانه همه آن مهوش است یارم و بس
3 ز قد و خال و خط و چهره نیست گریه من خراب کرده آن چشم پر خمارم و بس
4 سواد مردم چشمم ببین خیال مکن که هست داغ غمت در دل فکارم و بس
5 ز آفتاب رخش روشنست روز همه همین من از غم او تیره روزگارم و بس
6 تو نیستی چو من ای شمع در غم رخ او من اشکبارم و نالان نه اشکبارم و بس
7 فضولی از همه خلق گشته نومید بلطف شاه ولایت امیدوارم و بس