نه بگویمت که مهری نه بخوانمت از حکیم سبزواری غزل 161

حکیم سبزواری

آثار حکیم سبزواری

حکیم سبزواری

نه بگویمت که مهری نه بخوانمت که ماهی

1 نه بگویمت که مهری نه بخوانمت که ماهی که حقیقت تو ناید بعقول ماکماهی

2 ز من بلا کشیده ز چه رو دلت رمیده که نمیکنی تو گاهی بمن گدانگاهی

3 منما جفا و کینه بنمای بی قرینه حذری ز سوز سینه که کشم ز دستت آهی

4 بگذشت عمر و تا چند ز بیم طعن دشمن برهی رود نگار و من بینوا براهی

5 تو بریز خون و مندیش باین صباحت از حشر که نیاید از دل کس که باین دهد گواهی

6 همگی سفید روز و بکنار سبزه خرم من و اشک سرخ و روز سیهی و رنگ کاهی

7 چه زیان ملازمان را که تفقدی نمایند بگدا که نیست بارش بحرم سرای شاهی

8 من اگرنه در شمارم برهش امیدوارم که ز تاجور فقیری بنهم بسر کلاهی

9 تو مزن مرا بخنخر تو مرا مران از این در که بجز در تو دلبر نبود مرا پناهی

10 که چنین شدی بدآموز ترا بحق اسرار که ز حال او نپرسی ز نسیم صبحگاهی

عکس نوشته
کامنت
comment