-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بییأس دل از هرچه ندارد گله دارد ناسودن دست تو هزار آبله دارد
2 محملکش مجنونروشان بی سر و پاییست این قافلهٔ اشک عجب راحله دارد
3 از عالم نیرنگ املِ هیچِ مپرسید آفاق، شرر فرصت و زاهد چله دارد
4 از خار کند شکوه گل آبلهٔ من آیینه گر از شوخی جوهر گله دارد
5 یک نچه به صد رنگگلافشان خیال ست یکتایی او اینقدرم ده دله دارد
6 نگذشته ز سر راه به جایی نتوان برد هشدار که پای تو همین آبله دارد
7 دل محوگداز است چه در هجر چه در وصل این آینه در آب شدن حوصله دارد
8 دور شکم اهل دول بین و دهل زن کاین طایفه را تخم امل حامله دارد
9 هرجا روی از برق فنا جان نتوان برد عمریستکه آتش پی این قافله دارد
10 دنیا الم غفلت و عقبا غم اعمال آسودگی از ما دو جهان فاصله دارد
11 بیدل من و آن نظم که هر مصرع شوخش چون سرو ز آزادی غمها صله دارد