- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ندارد مرگ هر کس کشته آن تیر مژگان شد نباشد حسرت آن دل را که در کوی تو قربان شد
2 در این گلزار چون دلتنگ گردی لب ز هم مگشا که عمرش رفت بر باد فنا چون غنچه خندان شد
3 دلم چون خال دست از کنج آن لب برنمیدارد در اول طوطی ما پایبست شکّرستان شد
4 درآمد بینقاب آن عارض و بشکفت گل در گل دلا گل چین که باز از روی او عالم گلستان شد
5 به بزمت تا قیامت رنگ هشیاری نمیبیند کسی کز گردش پیمانه چشم تو مستان شد
6 شبی قصاب بود ای شوخ با زلف تو در بازی پشیمان گشت چون بیدار از این خواب پریشان شد