1 نه غنچه عافیت افسون، نه گل بقا تأثیر جهان رنگ، شکست که میکند تعمیر
2 نشد ز عالم و جاهل جز اینقدر معلوم که آن به خواب فتاد آن دگر پی تعبیر
3 گرفتم اوج پر است اعتبار عنقایت به نارسایی بال مگس،کلاغ مگیر
4 نفس مسوز به آرایش بساط جنون بس است آبله فانوس خانهٔ زنجیر
5 به تیغ هم نشود باز عقدهٔ گرداب به موج خون مکن ای بحر ناخن تدبیر
6 به شرمکوشکه بنیاد حسن خوبان را گرفتهاند در آب گهر گل تعمیر
7 دلیل عبرت ما نیست غیر آگاهی گشاد دام نگاه است وحشت نخجیر
8 نیافتیم در این کارگاه فقر و غنا کم احتیاجی خود جز کفایت تقدیر
9 چه ممکن است که ما را ز یأس وانخرد به قحط سال ترحم ذخیرهٔ تقصیر
10 زمان فرصت دیدار سخت موهوم است به سایهٔ مژه نظّاره میکند شبگیر
11 ز تیغ حادثه پروا نمیکند بیدل کسیکه برتن او جوشن است نقش حصیر
دیدگاهها **