هیچ اربه صید دلها در از اوحدی مراغه‌ای غزل 171

اوحدی مراغه‌ای

آثار اوحدی مراغه‌ای

اوحدی مراغه‌ای

هیچ اربه صید دلها در زلف تابت افتد

1 هیچ اربه صید دلها در زلف تابت افتد اول بکشتن من عزم شتابت افتد

2 بسیار وعده دادی ما را به روز وصلی چون روز وصل باشد، ترسم که خوابت افتد

3 چشمت خطا بسی کرد، ای ماهرخ چه باشد؟ گر بعد ازین خطاها رای صوابت افتد

4 یک ذره گر دل تو میلی بما نماید از ذره‌ای چه نقصان در آفتابت افتد؟

5 در خواب اگر ببینی، ای مدعی، شب ما زود آن قصب که داری بر ماهتابت افتد

6 بس خون فرو چکانی از دیده در غم او مانند این نمکها گر در کبابت افتد

7 ای دل، مکن تو زان لب دیگر سال بوسه زیرا که آن نیرزی کو در جوابت افتد

8 جانا، مگر نبیند فردا عذاب دوزخ دل خسته‌ای که امروز اندر عذابت افتد

9 من قدر سگ ندارم، پیش تو، خرم آن کس کوهم نشینت آید، یا هم شرابت افتد

10 بار اوفتادگان را در سرزنش نگیری ناگاه اگر ز عشقی خر در خلابت افتد

11 گر اوحدی ازین پس بر خاک آستانت زین گونه اشک ریزد، کشتی در آبت افتد

عکس نوشته
کامنت
comment