- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هیچ اربه صید دلها در زلف تابت افتد اول بکشتن من عزم شتابت افتد
2 بسیار وعده دادی ما را به روز وصلی چون روز وصل باشد، ترسم که خوابت افتد
3 چشمت خطا بسی کرد، ای ماهرخ چه باشد؟ گر بعد ازین خطاها رای صوابت افتد
4 یک ذره گر دل تو میلی بما نماید از ذرهای چه نقصان در آفتابت افتد؟
5 در خواب اگر ببینی، ای مدعی، شب ما زود آن قصب که داری بر ماهتابت افتد
6 بس خون فرو چکانی از دیده در غم او مانند این نمکها گر در کبابت افتد
7 ای دل، مکن تو زان لب دیگر سال بوسه زیرا که آن نیرزی کو در جوابت افتد
8 جانا، مگر نبیند فردا عذاب دوزخ دل خستهای که امروز اندر عذابت افتد
9 من قدر سگ ندارم، پیش تو، خرم آن کس کوهم نشینت آید، یا هم شرابت افتد
10 بار اوفتادگان را در سرزنش نگیری ناگاه اگر ز عشقی خر در خلابت افتد
11 گر اوحدی ازین پس بر خاک آستانت زین گونه اشک ریزد، کشتی در آبت افتد