1 هیچ نپذیری چون ز آل نبی باشد مرد زود بخروشی و گویی نه صواب است ، خطاست
2 بی گمان ، گفتن تو باز نماید که تو را به دل اندر غضب و دشمنی آل عباست
1 مردم چو با ستور موافق بود به فعل چون بنگری به چشم خرد سخت بینواست
1 چون سر من سپید دید بتم گفت تشبیه شیب و سخت عجب
2 گفت : موی سپید و روی سیاه همچو روز است در میانهٔ شب !
1 می تند گرد سرای و در تو غُنده کنون باز فرداش ببین بر تن تو تارتنان