نه مقامی که در آن زاد از نظیری نیشابوری غزل 434

نظیری نیشابوری

آثار نظیری نیشابوری

نظیری نیشابوری

نه مقامی که در آن زاد سفر تازه کنیم

1 نه مقامی که در آن زاد سفر تازه کنیم نه غباری که از آن سرمه نظر تازه کنیم

2 سوی این بادیه هرگز نوزیدست نسیم سینه بر برق گشاییم و جگر تازه کنیم

3 همه از شعله چو پروانه پر انداخته ایم وز طپیدن نتوانیم که پر تازه کنیم

4 تشنه دارند به بحر و دم آبی ندهند خود لب خشک به خوناب مگر تازه کنیم

5 کی بود یار سفر کرده ما بازآید جان مشتاق از آن سینه و بر تازه کنیم

6 خلق را فتنه این شهر فراموش شده زخم پنهان بنماییم و خبر تازه کنیم

7 وقت آن شد که می از ساغر خورشید زنیم لبی از خنده شادی چو سحر تازه کنیم

8 شمس دین اختر اعظم به سعادت خواهیم نوبت سلطنت شمس و قمر تازه کنیم

9 بنده باشیم و ملوکانه حکومت رانیم روش دیگر و آیین دگر تازه کنیم

10 به تضرع کله فقر ز سر برداریم پادشاهانه همه تاج و کمر تازه کنیم

11 نقش امید «نظیری » به جهان نتوان یافت به که این تخته بشوییم و ز سر تازه کنیم

عکس نوشته
کامنت
comment