- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نه عمر رفته دگر باره آید اندر دست نه تیر چون ز کمان جست آید اندر شست
2 چو عمر رفته نیاید بدست آن بهتر که در حوادث آینده خفته باشی و مست
3 ترا ز خواب چهل ساله ننگ و عار مباد از آن که دامن خوابت بمرگ در پیوست
4 بخسب تا ببینی ز انقلاب زمان ستارها شده تاریک و آسمانها پست
5 چو طشت عمر ز بام افتاد و کرد صدا تفاوتی نکند گر شکست یا نشکست
6 ستور لاشه چو پرداخت کالبد زروان نه بار برد و نه خربنده اش بر آخور بست
7 دوباره دوشش سنگین نشد ز بار گران دوباره پشتش از آسیب خشگریش نخست
8 چدار واخیه و داغ و لواشه و افسار ز لوح حافظه فرموش کرد و از غم رست
9 نه مرده ریگش در دست مفتیان افتاد نه کس بحیله زنش گادو جای او بنشست
10 خری بمرد و خری بسته شد بر آخور وی قراقری به شکم اوفتاد و بادی جست
11 تو نیز ای پسرار آدمی نه ای خرزی اگر فرشته نه ای با ددان مشو همدست
12 رهین آخور خود شو که مرغ و ماهی را طمع بدام در افکند و آرزو در شست
13 ز خیر اگر خبرت نیست سوی شرم گرای که در میانه این هر دو نیز چیزی هست
14 ستور بارکش از مرد آدمی کش به شکم پرست نکوتر بود ز نفس پرست
15 امیر یا سخن آهسته گو که باده کشان شراب رز نشناسند از شراب الست