- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نیمیت ز زهر آمد نیمی دگر از شکر بالله که چنین منگر بالله که چنان منگر
2 هر چند که زهر از تو کانیست شکرها را زان رو که چنین نوری زان رنگ چنان انور
3 نوری که نیارم گفت در پای تو میافتد معنیش که درویشا در ما بنگر خوشتر
4 در من که توم بنگر خودبین شو و همچین شو ای نور ز سر تا پا از پای مگو وز سر
5 چون در بصر خلقی گویی تو پر از زرقی ای آنک تو هم غرقی در خون دل من تر
6 ار زانک گهر داری دریای دو چشمم بین ور سنگ محک داری اندر رخ من بین زر
7 آن شیر خدایی را شمس الحق تبریزی صیدی که نه روبه شد او را به سگی مشمر