1 شب تا سحرم فسانه خوان غم او خوابم نبرد ز داستان غم او
2 تا بار امانتش به خائن ندهم صد جای نشسته پاسبان غم او
1 هرگه رقم کنم به تو عذر گناه را ریزم چو خامه از مژه خون سیاه را
2 شاید که شرم ذلت ما را گران خرند آن جا که خرمنی است بها برگ کاه را
1 عشق تو بند علایق ز ره ما برداشت هرکه مجنون تو شد سلسله از پا برداشت
2 جنس ارزنده و ارباب بصارت مشتاق نتوان دست ز بیعانه سودا برداشت
1 در خون دیده گشته تنم بسمل تو نیست زین مرحمت ملاف که کار دل تو نیست
2 از آبگینه حوصله ما تنک تر است صبر از دلی طلب که درو منزل تو نیست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به