- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نیابی در جهان یاری که داند دلنوازی را بخود گم شو نگه دار آبروی عشق بازی را
2 من از کار آفرین داغم که با این ذوق پیدائی ز ما پوشیده دارد شیوه های کار سازی را
3 کسی این معنی نازک نداند جز ایاز اینجا که مهر غزنوی افزون کند درد ایازی را
4 من آن علم و فراست با پر کاهی نمیگیرم که از تیغ و سپر بیگانه سازد مرد غازی را
5 بهر نرخی که این کالا بگیری سود مند افتد بزور بازوی حیدر بده ادراک رازی را
6 اگر یک قطره خون داری اگر مشت پری داری بیا من با تو آموزم طریق شاهبازی را
7 اگر این کار را کار نفس دانی چه نادانی دم شمشیر اندر سینه باید نی نوازی را