1 هرگز دل من به آشکارا و به راز با مردم بی خرد نباشد دمساز
2 من یار عیار خواهم و خاک انداز کورا نشود ز عالمی دیده فراز
1 نیست بی دیدار تو در دل شکیبایی مرا نیست بیگفتار تو در دل توانایی مرا
2 در وصالت بودم از صفرا و از سودا تهی کرد هجران تو صفرایی و سودایی مرا
1 تا گل لعل روی بنمودست بلبل از خرمی نیاسودست
2 دیرگاهست تا چو من بلبل عاشق بوستان و گل بودست