1 نعمتاللّهم وز آل رسول حد کس نیست دانش حدم
2 نسبت شعر و شاعری بر من همچو ابجد بود بر جدم
3 می خورم جام می ز کد یمین خوش حلال است حاصل کدم
4 همچو بحر محیط در جوشم گاه در جزر و گاه در مدم
5 شاکر شکر نعمت اللّهم تانفس باقی است در شدّم
1 تا ز نور روی او گشته منور آفتاب نور چشم عالمست و خوب و درخور آفتاب
2 وصف او گوید به جان شاه ، فلک در نیمروز مدح او خواند روان در ملک خاور آفتاب
1 جان چو عودست و دل چو مجمر ما آتش نور عشق دلبر ما
2 آفتاب سپهر و جان جهان پرتوی دان ز رای انور ما
1 گر در این بحر آشنا یابی عین ما را به عین ما یابی
2 دردمندی اگر دوا جوئی درد می نوش تا شفا یابی