1 نکویی گرچه با ناکس نشاید برای مصلحت گه گه بباید
2 سگ درنده چون دندان کند تیز تو در حال استخوانی پیش او ریز
3 به عرف اندر جهان از سگ بتر نیست نکویی با وی از حکمت به در نیست
4 که گر سنگش زنی جنگ آزماید ورش تیمار داری گله پاید
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 عشرت خوش است و بر طرف جوی خوشتر است می بر سماع بلبل خوشگوی خوشتر است
2 عیش است بر کنار سمن زار خواب صبح؟ نی، در کنار یار سمن بوی خوشتر است
1 هر که خصم اندر او کمند انداخت به مراد ویش بباید ساخت
2 هر که عاشق نبود مرد نشد نقره فایق نگشت تا نگداخت
1 کس به چشمم در نمیآید که گویم مثل اوست خود به چشم عاشقان صورت نبندد مثل دوست
2 هر که با مستان نشیند ترک مستوری کند آبروی نیکنامان در خرابات آب جوست
1 عشقبازی نه من آخر به جهان آوردم یا گناهیست که اول من مسکین کردم
2 تو که از صورت حال دل ما بیخبری غم دل با تو نگویم که ندانی دردم
1 بگذشت و چه گویم که چه بر من بگذشت سیلاب محبتم ز دامن بگذشت
2 دستی به دلم فرو کن ای یار عزیز تا تیر ببینی که ز جوشن بگذشت
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به