- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نگارا چند ازین پیمان شکستن ز پیشانی دل سندان شکستن
2 کمان ابروان در هم کشیدن وزو در جان من پیکان شکستن
3 سر زلف تو ان نا تندرستت که باشد عادتش پیمان شکستن
4 لبت را رسم باشد گاه خنده گهر را کار در دندان شکستن
5 شکر را عیش شیرین تلخ کردن قدح را خنده اندر جان شکستن
6 دهانت راست عادت وقت گفتار زشکّر پستۀ خندان شکستن
7 دلم زندان غم گشتست و این راست همیشه عادت زندان شکستن؟
8 چه مردی باشد اندر عهد بستن بدشواری و پس آسان شکستن؟
9 بدین سستی که پیمان تو باشد بیک ساعت دو صد بتوان شکستن