- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نگار عهد شکن بی وفای دوران است بیا و دور رخش را ببین که دور آن است
2 خطش چو خضر و دو زلفش بسان ظلمات است ولی لب و دهنش همچو آب حیوان است
3 دمی که در نظرم آن نگار دلجوی است شبی که در برم آن راحت دل و جان است
4 بهار و باده و معشوق و چنگ و بانگ دف است بهشت و کوثر و حور و قصور و رضوان است
5 کمند زلف تو چون درکشم که دلگیرست؟ دهان تنگ تو چون بنگرم که پنهان است؟
6 به کفر زلف تو ایمان خویش تازه کنم که کفر زلف توام ماورای ایمان است
7 کسی که روی بگرداند از تو، بی دین است هر آنکه سجده ی رویت کند مسلمان است
8 ز بار غصه و باران غم که می بارد چه بار بر دل من حاصل است و بار آن است
9 تو عهد مشکن و پیمان، چو عاشقی حیدر که یار عهدشکن سخت سست پیمان است