1 نکو، ز چشم دل، از صحبت بدان افتد شکر ز تلخی بادام از دهان افتد
1 اگر لذت شناس درد سازی جان شیرین را ز نعمتهای الوان می شماری اشک خونین را
2 لب از دندان کبود و، چهره از درد طلب کاهی طلا و لاجوردی نیست زین به خانه دین را
1 سامان حرف و صوت ندارد بیان ما فردیست از کتاب خموشی زبان ما
2 مد نگاه عجز بود رمح جانستان! کی میبرند صرفه ز ما دشمنان ما
1 وعده کردی که بگیری به نگاهی جان را دل ما نیست، چرا می شکنی پیمان را؟
2 همه چون سرو ببالند بخود، گر شمرم خاربست سرکوی تو،صفت خوبان را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به