1 نازم بگوی بازی مردان انگلیس خم گشته پشت دهر، ز چوگان انگلیس
2 ایران و هند و تازی و سودان و ترک و چین افتاده همچو: گوی، به میدان انگلیس
1 به مانند چنین روزی، به پیشینعهد در ایران به نام پاک شَت زرتشت، سبزه در چمنزاران
2 مقدس بوده است و مرزبان، در مرز با یاران نشستندی و خواندندی، ثنای هرمزآثاران
1 عامیان شعر تو با شکر، برابر میکنند عارفان زین وهم باطل، خاک بر سر میکنند
2 کارگاه قند نبود، آن دهان کآید برون هر سخن، تشبیه آن بر قند و شکر میکنند
1 در ده: سگ زشتی بود، موریخته و لاغر پیوسته دم اندر پا، پژمرده سر و یالی
2 چندی سوی شهر آمد، از شدت بی قوتی اشکم ز عزا برهاند، تا ماند در آنسالی
1 آتشین طبع تو عشقی که روانست چو آب رخ دوشیزه فکر از چه فکنده است نقاب
2 در حجاب است سخن گر چه بود ضد حجاب بس خرابی ز حجاب است که ناید به حساب
1 جهان را دائما این رسم و این آیین نمیماند اگر چندی چنین ماندست، بیش از این نمیماند
2 به چندین سال عمر، این نکته را هر سال سنجیدی که آن اوضاع دی، در فصل فروردین نمیماند