- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نازنین شوریدهٔ درگاه بود پیشش آمد زاهدی در راه زود
2 گفت میگوید خداوندت سلام نازنین گفتش که تو برگیر گام
3 از فضولی دست کن کوتاه تو زانکه هیچ از حق نهٔ آگاه تو
4 کار حق بر تو کجا مبنی بود کز وکیلی چون تو مستغنی بود
5 تو برون شو از میان کان ذات فرد بی رسولی تو داند گفت و کرد