1 زبان ناصح اگر زهر قاتلی دارد جنون کامل ما دست قابلی دارد
2 ز دیر و صومعه پیش از اراده می گذریم وجود ناقص ما شوق کاملی دارد
1 چو آیینه در دل گدازم نفس را شکستن مبادا طلسم قفس را
2 نه بلبل نه پروانه این جذبه دارد دهد بال پرواز من خار و خس را
1 از بسکه خورد نیش خموشی بیان ما خون شد به رنگ غنچه زبان در دهان ما
2 فیض هوای شوق جهانگرد بیشتر پرواز می کند چو هما استخوان ما
1 دل را بسوز و درد نهان را دوا طلب چون شعله از گداختگی توتیا طلب
2 وحشت طراز نرگس مستش بهانه جوست بیگانه شو از او نگه آشنا طلب