1 نرگس نگر ، چگونه همی عاشقی کند بر چشمکان آن صنم خَلُّخی نژاد
2 گویی مگر کسی بشد ، از آب زعفران انگشت زرد کرد و به کافور بر نهاد
1 چنان مگوی ، ولیکن چنان نمای به خلق که مای از تو بترسد به سند و هند و یمان
1 خدای عرش جهان را چنین نهاد نهاد که گاه مردم ازو شادمان و گه ناشاد
2 مباش غمگین یک لفظ یاد گیر لطیف شگفت و کوته ، لیکن قوی و با بنیاد
1 لاله به غَنجار ، سرخ کرده همه روی از حسد خوید بر کشید سر از خوید