- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 باز نرگس را گلستان صاحب افسر کند شاخ گل منبر نهد بلبل خطابت سر کند
2 غنچه گردد سبز مغفر سبزه زنگاری قبا روز عرض آمد که هرکس برد خود دربر کند
3 از گل مستان بروید تاک می شوریده وار لاله خونین ز خاک کشتگان سر برکند
4 حسن گل برقی به بستان افکند کز تاب آن بلبل شوریده را همرنگ خاکستر کند
5 جلوه شورانگیز باشد هر که آید در سماع باده عطرآمیز گردد هرکه در ساغر کند
6 ترسم از مخموری ساقی که هنگام صبوح صبح را گم از فروغ لاله احمر کند
7 بر تن رنجور سودایی وزد باد بهار استخوان را مومیایی مغز را عنبر کند
8 صبحدم دامن گشاید حله عطرآگین شود از گل اخگر برفروزد غنچه را مجمر کند
9 سنبل اسرار می روید که از راز زمین هرچه گوید ابر در گوش زمین باور کند
10 در روانی گوییا طبع «نظیری » شد چنان کانچه آید در ضمیرش ثبت در دفتر کند