- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بخ بخ ای بخت و خه خه ای دل دار هم وفادار و هم جفا بردار
2 من تو را زان سوی جهان جویان تو بدین سو سرم گرفته کنار
3 طفل میخواندمت، زهی بالغ مست میگفتمت، زهی هشیار
4 من تو را طفل خفته چون خوانم که تویی خواب دیدهٔ بیدار
5 یا شبانگه لقات چون دانم تو چنین تازه صبح صادق وار
6 دست بر سر زنی گرت گویم کن بهین عمر رفته باز پس آر
7 ور تو خواهی در اجری امسال آوری خط محو کردهٔ پار
8 هر چه بخشم به دست مزد از من نپذیری و بس کنی پیکار
9 من ز بیکاری ارچه در کارم به سلاح تو میکنم پیکار
10 سر نیزه زد آسمان در خاک که تویی آفتاب نیزه گذار
11 شهره مرغی به شهر بند قفس قفس آبنوس لیل و نهار
12 طیرانت چو دور فکرت من بر ازین نه مقرنس دوار
13 عهد نامهٔ وفات زیر پر است گنج نامهٔ بقات در منقار
14 دانه از خوشهٔ فلک خوردی که به پرواز رستی از تیمار
15 تشنه دارند مرغ پروازی که چو سیراب گشت ماند از کار
16 تو ز آب حیات سیرابی که چو ماهی در آبی از پروار
17 هدهدی کز عروس ملک مرا خبر آور تویی و نامه سپار
18 گلبن تازهای و نیست تو را چون گل نخل بند تیزی خار
19 شاه باز سپید روزی از آنک شویی از زاغ شب سیاهی قار
20 اینت شه باز کز پی چو منی صید نسرین کردهای نهمار
21 که مرا در سه ماه با دو امام به یکی سال دادهای دیدار
22 دو امام زمان، دو رکن الدین دو قوی رکن کعبهٔ اسرار
23 به موالات این دو رکن شریف هم تمسک کنم هم استظهار
24 که به عمر دراز هست مرا خدمت هر دو رکن پذرفتار
25 آری این دولتی است سال آورد چه عجب سال دولت آرد بار
26 دو فتوح است تازه در یک وقت دو لطیفه است سفته در یک تار
27 هر دو رکن جهان مرد میاند آدمی مجتبی و عیسی یار
28 هر دو رکن افسر وجود آرای هر دو رکن اختر سعود نگار
29 شدم از سعد اتصال دو رکن خالالسیر ز آفت اشرار
30 این چو رکن هوا لطافت پاش و آن چو رکن زمین خلافت دار
31 وهم این رکن چون مقوم روح چار ارکان جسم را معیار
32 کلک آن رکن چون مهندس عقل پنج دکان شرع را معمار
33 این زخوی حاکمی ملک عصمت و آن ز ری عالمی فلک مقدار
34 نام خوی زین چو روی ری تازه کار ری ز آن چو نقد خوی به عیار
35 روی این در ری آفتاب اشراق خوی او در خوی او رمزد آثار
36 رکن خوی حبر شافعی توفیق رکن ری صدر بوحنیفه شعار
37 با وجود چنین دو حجت شرع ری و خوی کوفه دان و مصر شمار
38 هاری از حلم رکن خوی در تب هان خوی سردش آنک آب بحار
39 ری از آن رکن مصر ریان است اوست ریان ز علم و هم ناهار
40 این حدیث نبی کند تلقین وان علوم رضی کند تکرار
41 مجلس هر دو رکن را خوانند کعب احبار و کعبهٔ اخبار
42 هر دو فتاح و رمز را مفتاح هر دو سردار و علم را بندار
43 دو علی عصمت و دو جعفر جاه این یکی صادق آن دگر طیار
44 وز سوم جعفر ار سخن رانم بر مک از آن خویش دارد عار
45 هر دو از هیبت و هبت به دو وقت همچو گل خاضع و چو مل جبار
46 هر دو برجیس علم و کیوان حلم هر دو خورشید جود و قطب وقار
47 خود بر این هر دو قطب میگردد فلک شرع احمد مختار
48 شرع را زین دو قطب نیست گزیر که فلک راست بر دو قطب مدار
49 هر دو چون کوه و گنج خانهٔ علم هر دو بحر از درون ول زخار
50 بحر در کوه بین کنون پس از آنک کوه در بحر دیدهای بسیار
51 هر دو زنبور خانهٔ شهوات کرده غارت چو حیدر کرار
52 چون علی کاینه نگاه کند دو علی بین به علم وحی گزار
53 هر دو رکنند راعی دل من عمر آن بین مراعی عمار
54 این به تبریز ز آب چشمهٔ خضر کرده جلاب جان و من ناهار
55 آن بری قالب مرا چو مسیح داد تریاک و روح من بیمار
56 این مرا زائر، آن مرا عائذ این مرا مخلص، آن مرا دل دار
57 چه عجب کامده است ذو القرنین به سلام برهمنی در غار
58 بر در پیر شاه مرو گشای ارسلان آمد و ندادش بار
59 شاه سنجر شدی به هر هفته به سلام دو کفش گر یک بار
60 شمس نزد اسد رود مادام روح سوی جسد رود هموار
61 ذره را آفتاب بنوازد گر برش قدر نیست در مقدار
62 کنم از حمد و مدح این دو امام ری و خوی را ز محمدت دو ازار
63 به خدایی که هم ز عطسهٔ خوک موش را در جهان کند دیدار
64 که کرمشان به عطسه ماند راست کید الحمد واجب آخر کار
65 گر چه قبله یکی است خاقانی روی و خوی دان دو قبلهٔ زوار
66 ربع مسکو ز شکر پر کردی هم نشد گفته عشری از اعشار
67 من به ری مکرمی دگر دارم بکر افلاک و حاصل ادوار
68 صدر مشروح صدر تاج الدین کوست صدر صدور و فخر کبار
69 چون خط جود خوانی از اشراف چون دم زهد رانی از اخیار
70 تاج را طوق دار و مملو کند مالک طوق و مالک دینار
71 تیر گردون دهان گشاده بماند پیش تیغ زبانش چون سوفار
72 خلف صالح امین صالح که سلف را به ذات اوست فخار
73 حبر اکرم هم اسطقس کرم نیر اعظم، آیت دادار
74 هو روح الوری و لاتعجب فالیواقت مهجة الاحجار
75 دل پاکش محل مهر من است مهر کتف نبی است جای مهار
76 مهر او تازیم ز مصحف دل چون ده آیت نیفکنم به کنار
77 تاج دین جعفر و امین یحیی است این بهین درج و آن مهینه شمار
78 تاج دین صاعد و امین عالی است سر کتاب و افسر نظار
79 هست امین چار حرف و تاج سه حرف بسم بین هر سه حرف والله چار
80 این یمین مراست جای یمین وان یسار مراست حرز یسار
81 شمس ملک آمد و ظلال ملوک عید گوهر شد و هلال تبار
82 امدح العید والهلال معا بقریض نتیجة الافکار
83 مذ رایت الهلال فی سفری صرت افدی اهلة الاسفار
84 تا به رویش گرفتهام روزه جز به یادش نکردهام افطار
85 کنت بالری فاستقت غللی من غوادی سحابهٔ مدرار
86 و ارتفاعی به فیض همته کارتفاع الریاض بالامطار
87 لوقضی بالنوال لی وطرا قضیت بالثناله اوطار
88 زنده مانداز تعهد چو منی نام او بالعشی و الابکار
89 آهو ار سنبل تتار چرید نه به مشک است زنده نام تتار
90 تاری از رای او چو بغداد است از عزیزی به کرخ ماند خوار
91 بل که تاز آن عزیز ری مصر است خوار صد قاهره است و قاهره خوار
92 اوست عیسی و من حواری او که حیاتم دهد به حسن جوار
93 خود ندارد حواری عیسی روز کوری و حاجت شب تار
94 خصم خواهد که شبه او گردد شبه عیسی کجا رود بر دار
95 نیک داند که فحل دورانم دلم از چرخ ماده طبع افکار
96 نشکند قدر گوهر سخنم نظم هر دیو گوهر مهذار
97 سگ آبی کدام خاک بود که برد آب قندز بلغار
98 منم امروز سابق الفضلین نتوان گفت لاحقند اغیار
99 که غبار براق من بر عرش میرود وین خسان حسود غبار
100 این جدل نیست با نوآمدگان که ز دیوان من خورند ادرار
101 بل مرا این مراست بار قدما که مجلی منم در این مضمار
102 همه دزدان نظم و نثر مننند دزد را چو ننهد محل نقار
103 لیک دزدی که شوختر باشد بانگ دزدان برآورد ناچار
104 لیک غماز اوست نطق چنانک عطسهٔ دزد و سرفهٔ طرار
105 گر چه حاسد به خاطرم زنده است خاطرم کشت خواهد او را زار
106 مار صد سال اگر که خاک خورد عاقبت خورد خاک باشد مار
107 این قصیده ز جمع سبعیات ثامنه است از غرایب اشعار
108 از در کعبه گر درآویزند کعبه بر من فشاندی استار
109 زد قفانبک را قفائی نیک وامرء القیس را فکند از کار
110 کردم اطناب و گفتهاند مثل حاطب اللیل مطنب مکثار
111 آخر نامه نام تاج کنم که عسل باشد آخر انهار
112 هست طومار شکل جوی به خلد چار جوی بهشت از این طومار
113 مردم مطلق است از آن نامش آخر است از صحیفة الاذکار
114 عذر من بین در آخر قرآن لفظ الناس را مکن انکار
115 تا به روز قیام یاد تو باد واهب الروح، وارث الاعمار