- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سخن عارفان به جان بشنو این چنین گفتم آن چنان بشنو
2 بگذر از کثرت وز وحدت هم بیش و کم را چه می کنی فافهم
3 گر تو فانی شوی بقا یابی خود ازین بی خودی خدا یابی
4 در سراپردهٔ حدوث و قدم خوش بود گر نهی قدم به قدم
5 حال عالم به ذوق اگر دانی آفتاب است و سایه می خوانی
6 سایه و آفتاب بر من و تو خط موهوم می نماید دو
7 خط موهوم اگر براندازی خانه از غیر حق بپردازی
8 همه جا آفتاب تابانست نظری کن ببین که این آنست
9 جوهر است و عَرض همه عالم به وجودند این و آن فافهم
10 زر یکی صورتش هزار نمود سکهٔ سرخ بی شمار نمود
11 ذات او از صفات مستغنی است وز همه کاینات مستغنی است
12 اثر این و آن مجوی آنجا نام چبود نشان مجوی آنجا