رحم بر زاری من یار ندارد از فضولی بغدادی غزل 264

فضولی بغدادی

فضولی بغدادی

فضولی بغدادی

رحم بر زاری من یار ندارد چه کنم

1 رحم بر زاری من یار ندارد چه کنم یار پروای من زار ندارد چه کنم

2 دلم از طعنه اغیار بجان آمد و یار خبر از طعنه اغیار ندارد چه کنم

3 دیده عمریست که خونبار شدست از غم او او غم دیده خونبار ندارد چه کنم

4 در غم عشق به از صبر ندیدم کاری دل شیدا سر این کار ندارد چه کنم

5 چون نماند ز تو پنهان غم ناگفته من با تو کس قدرت گفتار ندارد چه کنم

6 نیست بی محنت اغیار وصال رخ یار باغ عالم گل بی خار ندارد چه کنم

7 درد دل چند کنم شرح فضولی بر یار یار فکر من افگار ندارد چه کنم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر