-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 رحم بر زاری من یار ندارد چه کنم یار پروای من زار ندارد چه کنم
2 دلم از طعنه اغیار بجان آمد و یار خبر از طعنه اغیار ندارد چه کنم
3 دیده عمریست که خونبار شدست از غم او او غم دیده خونبار ندارد چه کنم
4 در غم عشق به از صبر ندیدم کاری دل شیدا سر این کار ندارد چه کنم
5 چون نماند ز تو پنهان غم ناگفته من با تو کس قدرت گفتار ندارد چه کنم
6 نیست بی محنت اغیار وصال رخ یار باغ عالم گل بی خار ندارد چه کنم
7 درد دل چند کنم شرح فضولی بر یار یار فکر من افگار ندارد چه کنم