- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چنگ خردم بگسل تاری من و تاری تو هین نوبت دل میزن باری من و باری تو
2 در وحدت مشتاقی ما جمله یکی باشیم اما چو به گفت آییم یاری من و یاری تو
3 چون احمد و بوبکریم در کنج یکی غاری زیرا که دوی باشد غاری من و غاری تو
4 در عالم خارستان بسیار سفر کردم اکنون بکش از پایم خاری من و خاری تو
5 سرمست بخسپ ای دل در ظل مسیح خود آن رفت که میبودیم زاری من و زاری تو
6 من غرقه شدم در زر تو سجده کنان ای سر بیکار نمیشاید کاری من و کاری تو
7 هر کس که مرا جوید در کوی تو باید جست گر لیلی و مجنون است باری من و باری تو
8 دزدی که رهی میزد هنگام سیاست شد اکنون بزنیم او را داری من و داری تو
9 خاموش که خاموشی فخری من و فخری تو در گفتن و بیصبری عاری من و عاری تو