چنگ خردم از جلال الدین محمد مولوی غزل 2173

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

چنگ خردم بگسل تاری من و تاری تو

1 چنگ خردم بگسل تاری من و تاری تو هین نوبت دل می‌زن باری من و باری تو

2 در وحدت مشتاقی ما جمله یکی باشیم اما چو به گفت آییم یاری من و یاری تو

3 چون احمد و بوبکریم در کنج یکی غاری زیرا که دوی باشد غاری من و غاری تو

4 در عالم خارستان بسیار سفر کردم اکنون بکش از پایم خاری من و خاری تو

5 سرمست بخسپ ای دل در ظل مسیح خود آن رفت که می‌بودیم زاری من و زاری تو

6 من غرقه شدم در زر تو سجده کنان ای سر بی‌کار نمی‌شاید کاری من و کاری تو

7 هر کس که مرا جوید در کوی تو باید جست گر لیلی و مجنون است باری من و باری تو

8 دزدی که رهی می‌زد هنگام سیاست شد اکنون بزنیم او را داری من و داری تو

9 خاموش که خاموشی فخری من و فخری تو در گفتن و بی‌صبری عاری من و عاری تو

عکس نوشته
کامنت
comment