-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ضعفم مدد ز قوت صهبا گرفته است دستم عصا ز گردن مینا گرفته است
2 کلک قضا مداد خط سرنوشت ما گوئی ز درد آتش سودا گرفته است
3 این نه صدف زگوهر آسودگی تهیست آهم خبر ز عالم بالا گرفته است
4 تخم نهال سرد شود دانه های اشک تا قامتش بچشم دلم جا گرفته است
5 چیزیکه باز پس طلبند از جهان مگیر عاقل همین کناره ز دنیا گرفته است
6 دارم رهی به پیش که انگشت خارها از من حساب آبله پا گرفته است
7 صبحیست عارضت که دل از آب و رنگ آن سامان اشگ ریزی شبها گرفته است
8 زان برق حسن کافت هر گوشه گیر شد آتش در آشیانه عنقا گرفته است
9 غیر از زبان ندیده براه طلب کلیم گر زانکه قطره داده و دریا گرفته است