- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گرمه من برافکند از رخ خود نقاب را گوشه نشین کند ز غم خسرو آفتاب را
2 خال سیه مگو بر آن لعل گرانبها بود جوهری ازل زده نقطهٔ انتخاب را
3 تاب و توان ربودهٔ از دل ناتوان من تا برخت فکندهٔ سنبل پر ز تاب را
4 خواهی اگر تو بنگری پیش رخش فنای خلق بین برتاب مهر او آب و جمد مذاب را
5 کرده نهان مه مرا غیر چوابر تیره ای بار خدا ازاله کن از برم این سحاب را
6 بهر زکوة حسن خود بوسهٔ از لبش نداد آه چه شد که محو شد نام و نشان ثواب را
7 لشکر غم ز هر طرف بهر هلاک بسته صف ساقی سیم ساق کو تا بدهد شراب را
8 حاصل مدرسه بجز قال و مقال هیچ نیست اسرار زین سپس کنم رهن بمی کتاب را