- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سینۀ تنگم مجال آه ندارد جان بهوای لب است و راه ندارد
2 گوشۀ چشمی به سوی گوشه نشین کن زانکه جز این گوشه کس پناه ندارد
3 گرچه سیه رو شدم غلام تو هستم خواجه مگر بندۀ سیاه ندارد
4 از گنه من مگو که زادۀ آدم ناخلف استی اگر گناه ندارد
5 هر که گدائی ز آستان تو آموخت دولتی اندوختی که شاه ندارد
6 گنج تجلی ز کنج خلوت دل جو نیک نظر کن که اشتباه ندارد
7 پیر خرد گر بخلوت تو برد پی جز در آن خانه خانقاه ندارد
8 مهر تو در هر دلی که کرد تجلی داد فروغی که مهر و ماه ندارد
9 مهر گیاه است حاصل دل عاشق آب و گل ما جز این گیاه ندارد
10 مفتقر از سر عشق دم نتوان زد سر برود زانکه سرّ نگاه ندارد