سینۀ تنگم مجال از محمدحسین غروی اصفهانی غزل 77

محمدحسین غروی اصفهانی

آثار محمدحسین غروی اصفهانی

محمدحسین غروی اصفهانی

سینۀ تنگم مجال آه ندارد

1 سینۀ تنگم مجال آه ندارد جان بهوای لب است و راه ندارد

2 گوشۀ چشمی به سوی گوشه نشین کن زانکه جز این گوشه کس پناه ندارد

3 گرچه سیه رو شدم غلام تو هستم خواجه مگر بندۀ سیاه ندارد

4 از گنه من مگو که زادۀ آدم ناخلف استی اگر گناه ندارد

5 هر که گدائی ز آستان تو آموخت دولتی اندوختی که شاه ندارد

6 گنج تجلی ز کنج خلوت دل جو نیک نظر کن که اشتباه ندارد

7 پیر خرد گر بخلوت تو برد پی جز در آن خانه خانقاه ندارد

8 مهر تو در هر دلی که کرد تجلی داد فروغی که مهر و ماه ندارد

9 مهر گیاه است حاصل دل عاشق آب و گل ما جز این گیاه ندارد

10 مفتقر از سر عشق دم نتوان زد سر برود زانکه سرّ نگاه ندارد

عکس نوشته
کامنت
comment