- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 اشک من مانع آه سحری نیست که نیست ورنه آه سحری را اثری نیست که نیست
2 خبر این است که کس نیست ز خود بیخبران ورنه در بی خبریها خبری نیست که نیست
3 مست آن شد که لب از باده ی مستانه نیست ورنه در ناله مستان اثری نیست که نیست
4 گل فروبسته در مهر و وفا ورنه مرا از قفس باز به گلزار دری نیست که نیست
5 دست امید در این باغ به شاخی نرسید ورنه بر نخل بلندش ثمری نیست که نیست
6 قابل درگه خاقان جهان نیست (سحاب) ورنه در مخزن طبعش گهری نیست که نیست
7 حکمران فتحعلی شاه که خاک قدمش سرمهٔ دیدهٔ صاحبنظری نیست که نیست